تخریب حرم ائمه بقیع
دیشب برای دفـتر من همّ و غــم شدی بی حرف پیشِ مطلعِ حرفِ قـلـم شدی باور نکـرد نیست سـرانجـام در زمین مهمانِ رسـمی شب شـعـر خودم شدی تو از زمان آدم و حـوا، وَ قـبـل از آن بر روی دست های مشیّـت عـلـم شدی بی مرحمت که روز شما شب نمیشود اصلاً تو آفــریــده برای کــرم شــدی هشتاد سال و خرده ای انـگـار می شود از جمع اهل بیتِ حــرم دار کـم شدی بـا اتــفــاق هــشـتــم شــوّال آن زمــان تنها گـریـزِ روضهٔ من در حـرم شدی ماندم چرا زمین و زمان زیر و رو نشد مـوقــعــی کـه وارد بـازی ســم شـدی آن بار هـفـتمی که لبت رنگ سبـز شد آن بار هفتمی چه قَــدَر پر ورم شدی حالا بماند این که چه شد بین کوچه ها حالا بـماند این که برای چه خـم شدی «عارف» نگو دگر، نکند فکر میکنی! مثل مـؤیـد و شـفـق و مـحـتـشـم شدی |